آدم که تنها باشد
عاشق عکس هم میشود...
انگار که تنهایی
فقط دنبال جمع کردن حسرت است...
ﺩﺭ هنگام ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺑﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻭ ﮔﻮﺯﻥ ، ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻮﺯﻥ ﻫﺎ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﭼﻮﻥ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺪﻭﺩ ﻭ ﺁﻫﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﭘﺲ
" ﻫﺪﻑ ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻧﯿﺎﺯ ﺍﺳﺖ"
یکم طولانیه ولی خیلی قشنگه ارزش خوندنو داره.
شادو موفق باشید.
عصر یکی از روزهای ابری اردیبهشت ماه بود. تصمیم گرفتم برای رفع تنهایی و کسالت کمی در خیابانهای اطراف قدم بزنم. درختان تازه شکوفه کرده بودند و نمنم بارانی هم میبارید. بوی خوش باران فضا را پر کرده بود. غرق در زیبایی طبیعت بودم اما یکباره باران شدت بیشتری پیدا کرد. تازه آن موقع بود که یادم آمد چترم را فراموش کردم با خود بیاورم. شروع به دویدن کردم تا شاید برای مدتی سرپناهی پیدا کنم تا کمتر خیس شوم. خودم را به یک پاساژ رساندم. هر کسی به طرفی میدوید. لباسهایم خیس شده بود و چارهای نداشتم جز این که بایستم تا باران بند بیاید.
تصمیم گرفتم کمی در طبقات پاساژ قدم بزنم. روی یکی از دیوارها با خطی زیبا نوشته شده بود: هنرمندان را به بازدید از طبقه ششم دعوت مینماییم!
چرا زمان تولد برات اذان میخوانند ولی نماز نه،اما موقع مرگ نماز میخوانند اذان نه؟ چون اذان اول برای نماز اخر است،
پس ببین زندگی چقدر کوتاه است به کوتاهی فاصله اذان تا نماز...پس تمام تلاشتو کن توی این زمان کم بهترین باشی
آدم که تنها باشد
عاشق عکس هم میشود...
انگار که تنهایی
فقط دنبال جمع کردن حسرت است...
جواب سلام را با علیک بده ،
جواب تشکر را با تواضع،
جواب کینه را با گذشت،
جواب بی مهری را با محبت،
جواب ترس را با جرأت،
جواب دروغ را با راستی،
جواب دشمنی را با دوستی،
جواب زشتی را به زیبایی،
جواب توهم را به روشنی،
جواب خشم را به صبوری،
جواب سرد را به گرمی،
جواب نامردی را با مردانگی،
جواب همدلی را با رازداری،
جواب پشتکار را با تشویق،
جواب اعتماد را بی ریا،
جواب بی تفاوت را با التفات،
جواب یکرنگی را با اطمینان،
جواب مسئولیت را با وجدان،
جواب حسادت را با اغماض،
جواب خواهش را بی غرور،
جواب دورنگی را با خلوص،
جواب بی ادب را با سکوت،
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
جواب لبخند را با خنده،
جواب دلمرده را با امید،
جواب منتظر را با نوید،
جواب گناه را با بخشش،
و جواب عشق را باعشق
هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار،
مطمئن باش هر جوابی بدهی ،یک روزی ، یک جوری ،
یک جایی به تو باز می گردد
میگویند :
آدم ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمیشوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر میرسند.
بچهها هرگز مادرشان را زشت نمیدانند؛
سگها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمیکنند.
اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمیآید.
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت.
زیرا "حس زیبا دیدن" همان عشق است
زن
آغوشش را میدهد به عشقی که
تمام لحظات دوستش داشته
با نگاه مردانه آرامش دهد
در خیابان دستش را محکم گرفته.... قدم بزند
در تنهاییش حس امنیت دهد
و مرد
تمام زندگیش را به پای زنی میریزد که
خستگیش را با بوسه ای گرم جواب دهد
وقت دلتنگی سرش روی سینه ی معطر عشقش بگذارد
و به آرامی بخوابد . . .
هی تو دخترک
هیچوقت هم آغوشی هایت را با عشق مقایسه نکن
و این جمله را بـزرگ با رژ لب روی آینه اتاقت بنویس :
هیچ مـردی در رختخواب نـامـهـربـان نیست . .
چه بوی غریبی ست بوی عطر های جور واجور زنان در خیابان
چه حس عجیبی ست حس تنهایی زیباترین گل جهان
این کوچه ها دیگر بوی نرگس نمی دهد
عاشق دیگر به معشوقه اش گل رز میدهد
آلودگی هوا صحبت امروز و دیروز نیست
سال هاست که فضای شهر آلوده است
ای تنها ترین بدان که تنهایم امروز
بیا که تنهاییم تنها یک بهانه ست
وقتــــــی پـــــروانه عــــشق در تـــــاری بیـــــفتد کــــه عنــــکبوتش ســــیر بــاشـــد"
تـــازه قــــصه ی زنـــــدگی آغـــــاز شــــده اســـــت.
زیـــــــــرا دیــــــگر نـــــه مـــی تــــواند پــــرواز کــــند ؛ و نــــه بــــمیرد؛
بزرگترین پیشه یک زن، هدایت نمودن مرد به سمت روحش است. از اینرو او را با سرچشمه پیوند بدهد. پست ترین پیشه زن، گمراه کردن است. جدا ساختن مرد از روحش و ترک گفتن بدون مقصد او در سرگردانی.
بزرگترین پیشه یک مرد، حفاظت کردن از زن است. از اینرو او بتواند بدون آسیب بر روی زمین قدم بردارد. پست ترین پیشه مرد، کمین کردن و تحمیل کردن راه و روشهایش به زندگی یک زن است.
مردان و زنان هر کدام ،
تعصبات جنسی خاص خودشان را دارند ...
و مدام جنس مخالف را به زیر سوال می برند ...
بی آنکه دمی از خود بپرسند ...
که بدون زن ، غرور و شوکت مردان ،
و بدون مرد ، زیبائی و دلفریبی زنان ،
آیا معنا و مفهومی می داشت ... ؟
زن رو باید بغل کرد و بی دلیل بوسید
حتی وقتی آرایش نداره
موهای دست و پاش یه کم در اومده
دو روز وقت نکرده ابروهاشو برداره موهاشو برات براشینگ نکرده
پیژامه ت رو پوشیده و خودشو گوله کرده
تو تخت تو جای خالیِ تو که هنوز گرمای
تنتو داره که سرشو فرو کرده تو بالشت که بوی تنتو -نه ادکلنت- بوی
تنتو با لذت با هر نفسش بکشه توی ریه هاش
زن رو باید بغل کرد
و تو بغل نگه داشت و با همه شلختگی ظاهریش عاشقونه
بوسش کرد
تا احساس امنیت کنه که مردش همه جوره دوسش داره !!
کم سرمایه ای نیست ؛ داشتن آدمهایی که حالت را بپرسند !
ولـی ...
از آن بهتر داشتن آدمهاییست ، که وقتی حالت را میپرسند ؛
بتوانی بگویی : خوب نیستم ... !!!
قطره دلش دریا میخواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته بود.
هر بار خدا میگفت: از قطره تا دریا راهیست طولانی. راهی از رنج و
عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا نیست.
قطره عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت.
قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد
و به آسمان رفت. و هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.
تا روزی که خدا گفت: امروز روز توست. روز دریا شدن. خدا قطره را
به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...
روزی قطره به خدا گفت: از دریا بزرگتر، آری از دریا بزرگتر هم هست؟
خدا گفت: هست.
قطره گفت: پس من آن را میخواهم. بزرگترین را. بینهایت را.
خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: اینجا بینهایت است.
آدم عاشق بود. دنبال کلمهای میگشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ
کلمهای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه عشقش را توی یک
قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره
از چشم عاشق چکید، خدا گفت: حالا تو بینهایتی، چون که عکس من
در اشک عاشق است.
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»
کنارت هستند ... تا کی ؟ تا وقتی که به تو احتیاج دارند ...
از پیشت میروند یک روز ... کدام روز ؟ وقتی کسی جایت آمد ...
دوستت دارند ...تا چه موقع ؟ تا وقتی که کسی دیگر را برای دوست داشتن پیدا کنند...
میگویند عاشقت هستند ... برای همیشه ....! نه... فقط تا وقتی که نوبت بازی به تو تمام شود ...
و این است بازی باهم بودن...
گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت
که تورو فقط واسه خودت بخواد که وقتی تو اوج تنهایی هستی با
چشماش بهت بگه تا ته تهش هستم . . .