کنارت هستند ... تا کی ؟ تا وقتی که به تو احتیاج دارند ...
از پیشت میروند یک روز ... کدام روز ؟ وقتی کسی جایت آمد ...
دوستت دارند ...تا چه موقع ؟ تا وقتی که کسی دیگر را برای دوست داشتن پیدا کنند...
میگویند عاشقت هستند ... برای همیشه ....! نه... فقط تا وقتی که نوبت بازی به تو تمام شود ...
و این است بازی باهم بودن...
گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت
که تورو فقط واسه خودت بخواد که وقتی تو اوج تنهایی هستی با
چشماش بهت بگه تا ته تهش هستم . . .
یه روز وقتی به گل نیلوفر نگاه می کردم ترس تموم وجودمو برداشت که شاید منم یه روزمثل گل نیلوفر تنها بشم. سریع از کنار مرداب دور شدم. حالا وقتی که میبینم خودم مرداب شدم دنبال یه گل نیلوفر می گردم که از تنهایی نمیرم و حالا می فهمم گل نیلوفر مغرور نیست اون خودشو وقف مرداب کرده
ای نیلوفر زیبای من وقتی که در شاخ شاخ نگاهم پرنده های غریب اشک لانه کردند موقعی که بهار صبح کوفته و کوبیده سر به درگاه خاکین قلبم سائید انگاه بود که در خود احساس یاس و نا امیدی داشتم در تجسس مونسی بودم که ناگهان نسیمی وزید و پرده های پنجرهی قلبم را کنار زد و عطر آیین عشق را به خاکروبه های دیواره قلبم رساند. آنگاه بود که تو آمدی و مرا از کسالت رهائی دادی .پس ای عشق ای غریبه امروز با صبر و متانت به تو میفهمانم که... دوستت دارم
وقتی تو نیستی
دلم میگیره
دیگه برام این زندگی رنگی نداره
میخوام نمونم تو بیخیالی
آخه زمونه هی برام دوری میاره
یاد نگاهت تو سینه ی من
چه آرزوهایی رو یاد من میاره
با رفتن تو چیزی نمونده
جز این صدای خسته و این قلب پاره
حالا دیگه تموم آرزوی من
تورو دوباره دیدنه
ای نازنینم
بیا بیا که وقت پر کشیدنه
کنار تو رسیدنه
بی تو می میرم
خدایا در این تنهایی ها در این بی پنایی ها به چه کسی پناه آورم خدایا خودت کمکم کن که
دلم گرفته است و تنهای تنهام ٬ نمی دانم با چه کسی درد و دل کنم خدای من صدام و میشنوی......
چرا اینقدر تنهام و پنهایی ندارم خدایا اگه صدامو میشنوی به پناهم بگو برگرده.......
خداجونم بگو که برگرده دلم گرفته و می خواهم به آغوش گرمش پناه بیارم......
خدایا.................
فراموش می کنم
فراموش می کنم تقدیزی را که با تو رقم خورده شد
فراموش می کنم لحظاتی را که با تو سپری شد
فراموش می کنم نفسی را که با نفس تو هماهنگ شد
فراموش می کنم دلی را که برای وداع تو ترک خورده شد
فراموش می کنم اشکی را که برای انتظار تو جاری شد
فراموش می کنم رویاهایی که با تو پروزانده شد
فراموش می کنم ارزوهایی که با وجود تو محقق شد
فراموش می کنم خونی که با نبض تو در رگ هایم جاری شد
فراموش می کنم
فراموش می کنم
زندگی!
دوست!
تو....
همه چیز را فراموش می کنم
من می توانـــــــــــــــــــــــــــــــــم
آره باید تموم می شد، ولی دلتنگ دلتنگم
دارم با خاطرات تو، با رویای تو می جنگم
یه آن چشمام می بندم، تو دستای من دستات
نمیدونی چقدر سخته فراموش کردن چشمات
می ترسم طاقتم کم شه، نتونم سر کنم بی تو
چقدر سخته که دنیا رو باید باور کنم بی تو
بازم چشمام می بندم، صدای خنده های تو
همه جا غرق آرامش، همه جا رد پای تو
دارم وسوسه میشم باز، واسه دوباره دل بستن
ولی نه آخر قصه است، نمونده راه برگشتن
می ترسم طاقتم کم شه، نتونم سر کنم بی تو
چقدر سخته که دنیا رو باید باور کنم بی تو
بازم چشمام می بندم، صدای خنده های تو
همه جا غرق آرامش، همه جا رد پای تو
سلام به همه دوستای گلم
نظرتون در باره ی این جمله چیه؟؟؟
عشق چیست؟
عشق حدیثی است که با یک نگاه ولبخند شروع با بوسه ای به اوج وبا قطره اشکی به پایان میرسه....
خواهشا نظر خودتون و تو قسمت نظرات همین پست بنویسید.
انقدرمنتظر میمانم تا بیایی......
هر رهگذری او نیست.....
اوفقط یک نفر است ......
او نیمه ی گمشده ی من است.....
بابا که شدم
به دخترم پول تو جیبی نمیدم
تا یواش از پشت سرم بیاد
دستاشو حلقه کنه دور گردنم
موهاشم بخوره تو صورتم
......در ِ گوشم پچ پچ کنه
بگه بابایی بهم پول میدی ؟ داریم با بچه ها میریم بیرون ...
موهاشو بزنم کنار . ماچش کنم ، بگم برو از جیبم وردار بابایی
به خاطر دخترم هم که شده ، یه روزی بابا میشم !!
اونوقت بیا بشین راجع به عشق و عاشقی حرف بزن!!!