˙·٠•●♥حاشیه نویس♥●•٠·˙

منتظر نمان پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده بودن خویش بکوش

˙·٠•●♥حاشیه نویس♥●•٠·˙

منتظر نمان پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده بودن خویش بکوش

نگاه زیبا (شریعتی)

  

 

 

  


 آن روز که همه به دنبال چشم زیبا هستند، تو به دنبال نگاه زیبا باش   

زن از نگاه شریعتی

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ 

 پیر می شود و میمیرد… و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند 

 و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛ 

 سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند… و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...! و این, رنج است .

ادامه مطلب ...

قفس استخوانی

هر لحظه حرفی در ما زاده می‏شود هر لحظه دردی سر بر می‏دارد و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش می‏کند این ها بر سینه می‏ریزند و راه فراری نمی‏یابند مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایش‏اش چه اندازه است؟ 

 «دکتر علی شریعتی» 

وصف شریعتی از مولا علی در کتاب کویر

قسمتی از نوشته های مرحوم دکتر علی شریعتی در وصف مولا علی در کتاب کویر :

اما ، اما علی جز چاه های پیرامون مدینه ، چاه های نخلستان صاحب سری نداشت ، اگر می داشت چرا سر در حلقوم چاه برد؟ چرا از شهر و خانه وخانواده اش به نخلستان ها پناه برد؟ چرا دردهای بی رحم و سنگینش را ناچارباید در چاه ریزد اینها جز به خاطر آن است که علی تنها است؟ درمیان شیعیانش نیز تنها است؟ علی از محمد تنها تر است ، علی از خدا هم تنها تر است خدا برای تنهاییش آدم را آفرید .محمد سلمان را یافت اما ......اما علی تا پایان حیاتش تنها ماند از میان خیلی شیعیانش جز چاه های پیرامون مدینه کسی نداشت .

اما در زندگی دشوار و دردناک این تنهای بزرگ شبی حادثه ای رخ داد شبی از آن شب های سنگین و خفقان آوری که ماه در نخلستان های حومه شهر چشم به راه علی بود و همه جا، در زیر سایه های نخل ها و بیراهه ها و کناره دیوارو باغ ها و لبه ی جاده ها در پی این همدرد آشنای خویش می گشت و علی را که همچون خود اور همواره تنهاست نمی یافت. 

 دکتر علی شریعتی

انواع انسان ها

 

دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است:  


1- آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند .

عمده آدمها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند. 

2- آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند .

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی شخصیت‌اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌اشان یکی است.

3- آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند .

آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم. 

4- آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند .

شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودنشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

زندگی

هر کس آنچنان می میرد که زندگی می کند

خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند

ستایش کردم ، گفتند خرافات است

عاشق شدم ، گفتند دروغ است

گریستم ، گفتند بهانه است

خندیدم ، گفتند دیوانه است

دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم . «دکتر علی شریعتی»